۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

عروس شالیزار

می آیم از پشت شالیهایی که به آهنگ باد میرقصند


منتظرم باش 


دامن کشان و پر شورر می آیم


بر تن عطر شالی و بر لب آواز شالیزار 


آغوشم پراز مهر  باز باز 


تا تو را تنگ در خویش بفشارد 


ودستهایم پر از یاسهایی است که از باغچه ی کوچک دلم چیده ام می آیم 


در امتداد جاده ای که قدم های تو را میشناسد 


ورو به خورشیدی که از عشق میسوزد


باد مرا سوی کلبه ات میخواند 


وبا بوی تنت مشامم را مینوازد


حس میکنم تورا که در همین نزدیکی


پشت درختی که سبزترین است 


پنهان شده ای تا بیابمت 


 می آیم ومی یابم تورا


 منتظرم باش


در امتداد جاده ای که مرا به تو میرساند.

رویای شبی نارنجی



اتاق نیمه شب من پرازباران  شدوقتی پنجره راکمی بازکردم.
قایقی ازدورپیداست.
به سمت دریای اتاق من می آید.
کومه ای آن طرف پرچین درآتش عشق میسوزد.
دودبرمیخیزدازشومینه ی هیزم سوزگیله مرد.
پشت شب دیوارکوتاهیست که میشودپریدازآن وپروازکردتاماوراءخورشید.
سکوت نیمه شب گذشته ام راهرلحظه میشکافدچک چک باران روی شیروانی اتاق خواب آلودمن.
جوانه ای پوست میترکانددرهوای رطوبت انگیزشمالی 
درهمین دقیقه های مانده به صبح
پیچیده درسپیده ای طوسی ونارنجی.
صدای باران رامیشنوم که باشهوت درناودان فرومیرود.
شبگردمست گوش کوچه باغ رانوازش میدهدباترنم مرثیه ای عارفانه.
درویش پیرعصایش رابغل کرده وزیرسقف آسمان ستاره هارایکی یکی میگرددتاشایدستاره اش رابیابد
ودراولین شب آرامش برای همیشه بیارامد.
اتاق نیمه شب من صبح شدوشب رفت که مثل من بخوابد.
من ماندم ورویای شبی نارنجی.